روز مادر و اولین دس دسی آرنیکا...
دیشب آرنیکا بغل باباش بود و من داشتم فكر ميكردم كه جند وقته يه دل سير نخوابيدم... چند وقته حتی نمیتونم با آرامش یه دوش بگیرم .... برای دیدن بقیه داستان به ادامه مطلب بروید... دیشب آرنیکا بغل باباش بود و من داشتم فكر ميكردم كه جند وقته يه دل سير نخوابيدم... چند وقتی حسابی بیرون نرفتم که با ارامش خريد کنم چند وقته هول هولكي مي...